الهام کوچولوالهام کوچولو، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره

الهام کوچولو

واكسن شش ماهگي

سلام دختر عزيزم كه امروز سوراخ سوراخ شدي. بالاخره واكسنت و زديم البته با دو هفته تاخير.نمي دوني چقد برام سخت بود خانمي كه واكسنت رو زد بهم گفت محكم زانوهات و نگه دارم اما دلش و نداشتم كه نگاه كنم.خيلي دلم سوخت كه از درد جيغ كشيدي و گريه كردي اونم از اون گريه هايي كه دل ادم و ريش مي كنه.از اونجايي كه عادت داري خيلي پاهات و تكون مي دي مقداري به خاطر اين قضيه اذيت شدي من و بابا هم از بس استرس داريم هر بيست دقيقه يك بار دماي بدنت رو چك مي كنيم.راستي امروز برا اولين بار گفتي (دد)منم كلي از دد گفتنات فيلم گرفتم.اينم چند تا عكس از امروز:                  مي بيني جاي واكسنت پيداست.       &...
31 خرداد 1392

فسقليه شيش ماهه

سلام عزيز من با تاخير شيش ماهگيت مبارك مامان.ببخشيد كه دير وبلاگت و اپ مي كنم.خودتم كه مي دوني به خاطر خودته فندق كوچولوي من.خب حالا ليست كارهاي جديدت:  ياد گرفتي پات و مي زاري تو دهنت و انگشت پات و مي خوري.دستت هم مدام تو دهنته تازه يكي دو بار هم گفتي ماماما.قربونت برم عزيزم.هروقت هم كه از كنارت رد مي شيم دستات و باز مي كني و پاهات و محكم مي كوبي به زمين يعني اين كه بغلم كنين.زماني هم كه بخواي لا لا كني پاي چپت رو مي ياري بالا و اون يكي پات و هم مي ندازي رو دستم انقد ناز و خوردني مي شي كه نگو.خيلي هم تو خواب غلت مي زني خيلي نگرانم كه يه وقت  تو خواب دمر شي و من حواسم نباشه.اما از واكسنت بگم كه هنوز نزديم بهت. اخه دكترت گفته گوشت ...
29 خرداد 1392

كارهاي جديد

سلام دختر نازم كه الان خوابي.ببخشيد كه كمي دير به وبلاگت سر زدم اخه اين چند روزه خيلي سرم شلوغ بود.فدات بشم كه هر روز خانومتر مي شي.راستي تا يادم نرفته ديشب براي اولين بار پات و گرفتي گذاشتي تو دهنت انقد بامزه شده بودي كه نگو.بعدشم اينكه جديدا ياد گرفتي مي گي بابابا.ماهم كلي ذوق مي كنيم ديگه كم كم بايد بگي مامان والا حسوديم مي شه ها.چند روز ديگه هم واكسن  شيش ماهگيته خيلي دلهره دارم .امروز هم مي خوايم ببريمت پيش دكترت چك شي خدا كنه اين چند وقته وزن گرفته باشي والا بايد ازمايش ادرار بدي البته انشالله كه لازم نمي شه .بوس بوس.
29 خرداد 1392

تعطيلات خرداد ماه

دوشنبه شب خاله سميه به همراه عمو و فاطمه كوچولو اومدن خونمون.اون شب تو و فاطمه مارو تا اذان صبح بيدار نگه داشتيد هرچند اين كار هميشگي شماست.ديروز هم همگي با هم رفتيم حرم بعدشم  پارك شاممون رو هم اونجا خورديم كه حسابي چسبيد.امروز رو هم تو نياسر گذرونديم.پارك خيلي شلوغ بود واسه همين سخت جا پيدا كرديم همه جا پر مورچه و زنبور بود كه باعث شد چند بار جابه جا بشيم تو هم خيلي بد قلقي مي كردي ناهارو كه خورديم اومديم پايين ابشار خيلي بامزه بود صداي ابشار خيلي براتون جالب بود و همش بر مي گشتيد نگاش مي كرديد چند تا عكس هم انداختيم كه چند تاشو مي زا رم اينجا.                          ...
29 خرداد 1392

خرید لباس تابستونه

سلام دختر ناز نازی من.امروز تصمیم گرفتم بریم بازار و برات چند دست لباس تابستونه ی خنک بخرم.قبلش رفتیم خونه ی خاله طاهره و تو اونجا کلی با فاطمه جون عکس انداختی.تو بازار هم خیلی خانوم بودی و اصلا مامان و اذیت نکردی .کلا یه کمی ددری هستی مامان بیرون و خیلی دوست داری خدا کنه همیشه همینجوری بمونی.راستی امروز هم خوب شیر نمی خوردی و ناراحتم کردی داشتم به زور بهت شیر می دادم که زدی زیر گریه.منم عصبانی شدم و داشتم سرت غر می زدم که یهو نگام کردیو زدی زیر خنده.فدات بشم که دوست نداری مامانت عصبانی بشه.اینم عکسای الی خانم قبل از دد:                                   &n...
29 خرداد 1392

الهام کوچولو وکمبود وزن

سلام کوچولوی مامان.دختر بد قلق من که اصلا خوب شیر نمی خوریو مامانت و ناراحت می کنی. دوشب پیش که بردیمت واسه چک شدن دکتر اصلا از وزنت راضی نبود دوباره بهت ام پرازول داد.هر کاری می کنم حریفت نمی شم فسقلی من.تا خودم بهت شیر ندم نمی خوری.با قطره چکان با قاشق حتی گاهی که شیشه شیرت و میک نمی زنی با دستم می ریزم تو حلقت من موندم تو گشنت نمی شه اخه خودت بگو باهات چیکار کنم؟
29 خرداد 1392

اولین غذای کمکی

دختر نازم چهارشنبه25 اردیبهشت مامان برات فرنی درست کردو شمام اولین غذای کمکیت و میل کردی نوش جونت. ...
29 خرداد 1392

دیگه داری خانوم می شی

سلام عزیزم. شما تو روز یکشنبه 25 فروردین یه کاری کردی که فهمیدم داری خانمی می شی واسه خودت صبح که داشتم با شیشه بهت شیر میدادم دو تا دستات و گذاشتی رو شیشت و شیرت و خوردی هر چند زود خسته شدی اما یه نشونه بود واسه اینکه متوجه بشم داری بزرگ می شی.اینم عکست ...
29 خرداد 1392